نعشه ی شعرم ولی دارم خماری میکشم
گوشه دنج اتاقم بی قراری میکشم
تکه های خاطراتم را کنارم چیده ام
پشت عکس یادگاری، یادگاری میکشم
روزگارم را اگریک روز نقاشی کنم
یک قفس با خاطرات یک قناری میکشم
مثل گربه دور دیزی بی قرار و باحیا
با همه دارایی ام درد نداری میکشم
خواب دیدم ماه بانوی دیار مادری
آذری می رقصد و من هم هزاری میکشم
بعضی از قسمت های جالب کتاب