نویسنده کیست؟
آندره ویل، ریاضیدان یهودی اهل فرانسه، از تاثییرگذارترین شخصیت های ریاضی قرن بیستم و از موسسان مکتب بورباکی است.
از کارهای ماندگار او می توان به معرفی مفهوم فضای یکنواخت، اثبات قضیه
دوگان پونتریاگین، حدسیات ویل، قضیه موردل-ویل و قضایای دیگری که به ارتباط عمیقی بین
هندسه جبری و نظریه اعداد منجر شده، اشاره کرد.
کتاب درباره ی چیست؟
آندره ویل در بیشتر صفحات کتاب به شرح زندگی خود در خلال رویداد های تاریخی قرن بیستم از جمله جنگ جهانی اول، دوم و نیز علاقمندی خود به ادبیات جهان سخن می گوید. در جا به جای کتاب اندیشه های رادیکال وی نسبت به شیوه ی زندگی دیده می شود که بعضی از آن ها در واقع اندیشه مشترک ریاضیدانان آن زمان بوده است. سخنان نویسنده درباره ی ریاضیدانان تاثیرگذار قرن نوزدهم و بیستم از جمله دیودونه، آدمار، پوانکاره، کارتان، کورانت، هاردی، رامانوجان، لیتلوود و... از قسمت های جذاب کتاب برای من بود.
بعضی از جملات جالب کتاب
سایه جان رفتنی هستیم بمانیم که چه
زنده باشیم و همه روضه بخوانیم که چه
درس این زندگی از بهر ندانستن ماست
این همه درس بخوانیم و ندانیم که چه
خود رسیدیم به جان نعش عزیزی هر روز
دوش گیریم و به خاکش برسانیم که چه
آری این زهر هلاهل به تشخص هر روز
بچشیم و به عزیزان بچشانیم که چه
دور سر هلهله و هاله شاهین اجل
ما به سرگیجه کبوتر بپرانیم که چه
کشتی ای را که پی غرق شدن ساخته اند
هی به جان کندن از این ورطه برانیم که چه
آتشی در خرمن هستی من افتاده بود
تا برآرد روزگار از روزگار من دمار
من چو غواصی که ناگه رفته در کام نهنگ
یا کسی کو خود زده ناگه به آبی بی گدار
تیره طوفانی که گر بر کوهساران بگذرد
باز نگذارد به جز خاکستری از کوهسار
غرقه ی غرقاب و دارم دست و پایی می زنم
بی فروغ از هر کران و نا امید از هر کنار
گه به جانم آتش تحمیل تسلیم و رضاست
گه به مغزم برق فکر انتقام و انتحار
سر فکندم پیش و رفتم رو به سوی سرنوشت
ورد آهم دمبدم ای روزگار ای روزگار
تاج عشق آری به خاکستر نشینان می دهند
هر گدای عشق را حافظ نخواند شهریار
ای رفته ز دل ، رفته ز بر ، رفته ز خاطر
بر من منگر ، تاب نگاه تو ندارم
بر من منگر ، زانکه به جز تلخی اندوه
در خاطر از آن چشم سیاه تو ندارم
ای رفته ز دل راست بگو ! بهر چه امشب
با خاطره ها آمده ای باز به سویم ؟
گر آمده ای از پی آن دلبر دلخواه
من او نیم ، او مرده و من سایه اویم
می کَنم الفبا را ، روی لوحه ی سنگی
ج مثل جبری ، خ مثل خطی
بعد از این اگر باشد در نبود خواهد بود
مثل تاب بیتابی مثل رنگ بیرنگی
پ.ن:شب انتخاب واحد