پشت عکس یادگاری، یادگاری میکشم
- پنجشنبه, ۲۹ مهر ۱۳۹۵، ۰۱:۴۱ ق.ظ
نعشه ی شعرم ولی دارم خماری میکشم
گوشه دنج اتاقم بی قراری میکشم
تکه های خاطراتم را کنارم چیده ام
پشت عکس یادگاری، یادگاری میکشم
روزگارم را اگریک روز نقاشی کنم
یک قفس با خاطرات یک قناری میکشم
مثل گربه دور دیزی بی قرار و باحیا
با همه دارایی ام درد نداری میکشم
خواب دیدم ماه بانوی دیار مادری
آذری می رقصد و من هم هزاری میکشم
بسکه میسازد خرابم میکند با خاطرش
حسرت یک استکان زهرماری میکشم
بی جوابم هرکه می پرسد(کفن پوشی چرا)
حبس سنگینی به جرم بی مزاری میکشم
از ازل بامن غریبی کرد، حالا غرق خواب
ملحفه روی تن بخت فراری میکشم
بازهم پایان بازیهای تکراری رسید
شب سحر شد همچنان دارم خماری میکشم
شهریار